next page

fehrest page

back page


اقتصاد و عقيده‏
اسلام بر بنيانى رفيع و مستحكم استوار است و آن اعتقاد به آفريدگار جهان هستى است.
و لان سالتهم من خلق السماوات والارض وليقولن الله‏- لقمان:28 ?

اگر از آنان بپرسى:چه كسى آسمانها و زمين آفريده است خواهند گفت:خداى يكتا و هموست آفريدگار انسان‏
هو الذى خلق من الما بشرا فجعله نسبا و صهرا- فرقان:54 ?

اوست كه آدمى را از آب بيافريد و او را نسب و پيوند بخشيد و خداوند همه چيز را به خاطر انسان آفريده است:((هو الذى لكم مافى الارض جميعا))اوست كه همه چيزهايى را كه در روى زمين است برايتان‏- بقره:29 ? آفريد)و همه رابامعيارها و اندازه‏ها ومقياس‏هاى‏معينى آفريد كه نشانه حكمت و عدالت الهى است((و خلق كل شى فقد ره تقديرا))(همه‏- فرقان:2. ? چيز را به اندازه آفريد)و هر آنچه در جهان هستى است به اندازه واز روى حساب آفريده شده و خداوند به زمين استعداد پذيرش بذر و به بذر استعداد بارورى داده تا رشد يابد و به صورت نهالى در آيد و آبها را جارى ساخت تا بذرها به كمك آن سبز گردند و به صورت درختى پربار درآيند همه اين استعدادها را خداوند در دل اين آفريده‏ها به وديعت نهاده است و مسئوليت انسان آن است كه بذرها را جمع كند و در دل خاك بگذارد وبا آبيارى آن خود و ديگران را از ميوه آن بهره‏مند سازد.
آرى خداوند مى‏فرمايد:
الذى خلق الموت والحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا - ملك:2. ?

(خدايى كه مرگ و زندگانى را آفريد تا شما را بيازمايد تا كدام نيكوكارتر است)و اوست كه مسئوليت اين هستى را به عهده انسان مى‏گذارد:((
لقد رسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس - حديد:25. ?

(ما پيامبران را بادليلهاى روشن فرستاديم وبا آنها كتاب و ترازو رانازل كرديم تا مردم به عدالت عمل كنند و آهن را كه در آن نيرويى سخت و منافعى براى مردم است فرو فرستاديم)و در جايى ديگر مى فرمايد:((
و اوحينا اليهم فعل الخيرات واقام الصلاة و ايتاء الزكاة وكانو لنا عابدين‏- انبياء:73. ?

(انجام دادن كار نيك و برپاى داشتن نماز و دادن زكات را به آنها وحى كرديم)
ان الله بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء والمنكر والبغى يعظكم لعلكم تذكرون - نحل:90. ?

(خداوند به عدل و احسان وبخشش به خويشاوندان فرمان مى‏دهد واز فحشا وزشتكارى و ستم نهى مى‏كند شما را پند مى‏دهد تا شايد پذيراى پند شويد).در جاى ديگر قران انسان را خليفه مى‏نامد
اذا قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفه - بقره:30. ?

آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان فرمود:((من در زمين خليفه‏اى قرار مى‏دهم))
شهيد آيه الله صدر در تفسير معنى خلافت آورده است:((خلافتى كه آيات قران از آن سخن مى‏گويد خلافت شخص حضرت آدم نيست بلكه به خلافت نوع انسان اشاره دارد))انسان بار امانت را به دوش كشيد بعد از- صدر:السلام يقود الحياة،133. ? آنكه آسمانها و زمين از تحمل بار اين مسئوليت سرباز زدند))- صدر:الاسلام يقود الحياة،133. ?
انا عرضنا الامانة على السماوات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما و جهولا - احزاب:72. ?

(ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم از تحمل آن سرباز زدند واز آن ترسيدند)اينكه خداوند جانشين و خليفه‏اى در زمين قرار داده تنها جانشينى در زمين نيست بلكه شامل تمامى چيزهايى است كه به خداوند برمى گردد.
خداوند پروردگار زمين خوبيها و خيرات آن و نيز پروردگار انسان حيوان و هر جنبنده‏اى است كه در پهنه گيتى پراكنده‏اند مفهوم اين سخن آن است كه انسان بعنوان خليفه خداوند در زمين خليفه‏اى از جانب او بر همه اشياست‏
در گذشته ذكر كرديم كه خداوند تبارك و تعالى استعداد رشد و بارورى را در زمين به وديعت نهاده است وا ين انسان كه بايد از اين استعدادها بهره مطلوب ببرد و آن را در مسير درست خود قرار دهد و در راه خدمت به خويش و همنوعانش بكار گيرد در اين صورت مى‏توان گفت كه از عهده امانت خليفةاللهى بر آمده است.امانتى كه كوهها و آسمانها از قبول و پذيرش آن سرباز زدند و شانه خالى كردند امام على عليه‏السلام نيز - به روش وتر بيت اين آيات - قدرت لايزال الهى و نعمتهاى بيشمار او وصف مى‏كند:
الحمد الله لا يفره المنع والجمود و لا يكديه العطاء والجود اذ كل معط منتقص سواه و كل قانع مذموم ما خلاه و هو المنان به فوائد النعم و عوائد المزيد والقسم عياله الخالائق ضمن ارزاقهم و قدر اوقاتهم و نهج سبيل الراغبين اليه و الطالبين مالديه - خطبه‏ها:90 ?

حمد سزاوار خداوندى است كه نا بخشيدن بردارييش نيفزايد وا گر بخشش كند بينوا نشود.زيرا هر بخشنده‏اى - جز خداى تعالى - اگر ببخشد از دارائيش كاسته گردد و هر كس جز او از بخشش دست باز دارد نكوهشش كنند تنها اوست كه بر بندگان خود به اعطاى نعمتها و سودها و نصيبها منت تواند نهاد.همه موجودات روزى خوار اويند روزى آنها را ضمانت كرده و قوتشان مقدر فرموده.راه آنان را كه شوق و رغبت او دارند و خواستار چيزهايى هستند كه نزد اوست گشاده و هموار ساخته است سپس مى‏فرمايد:
قدر ما خلق فا حكم تقديره دبره فا لطف تدبيره وجهه لوجهته فلم يتعد حدود ولم يقصردون الا نتهاء الى غايته ولم يستصعب اذا امر بالمضى على ارادته فكيف وا نما صدرت الا مور عن مشيته - خطبه‏ها :90 ?

خداوند بر آنچه خلق كرده اندازه‏اى مقرر داشت و آن را متين و محكم ساخت و در حقش تدبيرى لطيف روا داشت و به سوى هدفش رهسپار چنانكه از حدود خود پا فراتر نگذاشت و به كمتر از غايت و هدفش كفايت نكرد و ماموريتى كه بر اساس اراده او به عهده داشت دشوار نپنداشت چون همه امور به خواست و مشيت او انجام پذيرد.
در خطبه‏اى ديگر مى‏فرمايد:
كل شى‏ء خاشع له و كل شى‏ء قائم به غنى كل فقير و عز كل ذليل و قوة كل ضعيف و مفزع كل ملهوف - خطبه‏ها:38 ?

(هر چيزى در برابر او خاشع است و همه اشياء قائم به اويند بى نياز كننده هر نيازمند عزت بخش هر ذليل نيروى هر ناتوان و پناهگاه هر سوخته دل)
آرى اوست كه جهان‏ها را آفريد و براى هر چيز قدر و اندازه‏اى معين نمود و اوست كه انسان را خلق كرد و برايش روزى مقرر داشت تا از گرسنگى از پا در نيايد
قسم ارزاقهم واحصى اثارهم و اعمالهم و اله الخلق ورازقه - خطبه‏ها :91 ?

(روزى آنان را قسمت كرد كردار و رفتارشان را بر شمرد او آفريننده آفريدگان و روزى دهنده آنان است و از انسان خواست تا براى دستيابى به روزيش بكوشد و از آنجا كه انسان را اجتماعى آفريده از او خواسته است در زمين به جستجو برخيزد تا روزى خود و همنوعانش را فراهم آورد و بر اساس اين ديدگاه عقيدتى امام على عليه‏السلام جهان بينى و بينش اقتصادى خود را پايه ريزى مى‏كند.مسئوليت بلاد(سرزمين‏ها)و عباد(بندگان)را بر عهده انسان مى‏گذارد و مى‏فرمايد:
اتقواالله فى عباده و بلاده فانكم مسئوولون حتى عن البقاع والبهائم اطيعوا الله و لا تصوه واذا رايتم الخير فخذوا به و اذا رايتم الشر فاعر ضواعنه - خطبه‏ها:167 ?

(خدا را در نظر بگيريد در حق بندگانش و بلادش زيرا كه شما حتى در حق سرزمين و چهار پايان نيز مسئو وليد اگر خيرى ديديد آن را برگيريد و اگر شرى ديديد آن را واگذاريد
لذا نعمت‏هاى الهى با كار انسان پيوند مى‏خورد تا ثمره‏اش روزى مقررى باشد كه خداوند براى هر آفريده‏اى در دل زمين جاى داده است.به خاك قدرت بارورى و حاصلخيزى بخشيد و در قبال آن مسئوليت كشت و زرع را به انسان واگذار كرده است معادن را در درون زمين تعبيه كرده و مسئوليت استخراج آن را به عهده انسان گذاشته است آب و هوا و ديگر نعمت‏ها و عوامل طبيعى - به اندازه - فراهم آورده است و اين انسان است كه بايد با كار و تلاش خود اين نعمتهاى طبيعى را به رزقى پاك مبدل سازد در گفتار امام آمده است((شما در قبال سرزمين‏ها و چهارپايان مسئو وليد))بقاع - اراضى متروك و باير است - و بهايم - حيوانات و چهارپايان لذا مسئوليت انسان حد و مرزى ندارد هر جا زمينى باير باشد او مسئول است تا آن را احيا كند و بايد آستين بالا بزند و با جديت براى سازندگى تلاش كند وقتى انسان در برابر مسئوليتى بزرگ قرار مى‏گيرد - يعنى مسئوليت((عباد)) و بلاد - بايد هميشه آمادگى كامل را براى انجام وظايف گوناگون خود داشته باشد و نيز وظايفى كه در دايره خليفةالهى متوجه اوست.انسان به عنوان خليفةالله مسئول است و مسئوليتش در صورتى پايان مى‏پذيرد كه زمين آباد گردد و بشريت سعادتمند شود و نيازمندان و مستضعفان از زير يوغ ستم آزاد گردند.اين مسئوليت همه جانبه است يعنى سياسى اجتماعى اقتصادى و فرهنگى است.
و از چشم انداز اين مسئوليت است كه امام عليه‏السلام((عمارةالبلاد))(آبادانى سرزمين‏ها) و اسعاد العباد(سعادتمند كردن انسانها) را پيش مى‏كشد.نظريه‏اى كه بر دو اصل استوار است و دو ركن اساسى اقتصاد به شمار مى‏آيد:
اول:طبيعت با نعمتها و ذخايرى كه در درون خود دارد.
دوم:مسئوليت با عمل خيرى كه همراه است.
اكنون پيش از آنكه از اين دو ركن اساسى به تفصيل سخن بگوييم،جا دارد كه ويژگيها و خصائص اين مسئوليت را از ديدگاه امام على عليه‏السلام بررسى كنيم و تفاوتهاى آن را با((اصل مالكيت))كه گروهى از انديشمندان به اسلامى به عنوان بستر نظام اقتصادى طرح مى‏كنند بيان كنيم.
ركن اول:مسئوليت‏

امام على عليه‏السلام،انديشه اقتصادى خود را بر پايه مسئوليت پذيرى استوار مى‏كند چه انسان در برابر عباد(مردمان) و بلاد(سرزمين‏ها) مسئول است.قلمرو مسئوليت او سرزمين‏هاى دور و چهارپايان را هم در بر مى‏گيرد.
او در برابر فقر او مستمندان مسئول است تا غبار تنگدستى را از چهره آنان بزدايد.
او در برابر هر قطعه زمين بايرى مسئول است و بايد آن را احيا كند تا گرسنه‏اى در جهان باقى نماند.اصل تلاش و جديت بر پايه مسئوليت استوار است؛ جديت يعنى كار مثمر و نتيجه بخش،چون مسئوليت با كار همراه است و بدون كار هيچكس مسئوليت نمى‏پذيرد؛ به همين جهت كار يكى از اركان اقتصاد اسلامى است.ثمره كار،توليد است و ثمره مالكيت،بهره ورى هر دو از اركان اساسى توزيع ثروت محسوب مى‏شود.
اين نماى كلى مكتب اقتصادى اسلام از ديدگاه نهج البلاغه است.و ما پس از يادآورى چند نكته مهم به تفصيل از آن سخن گفت.
برخى از نويسندگانى كه در وادى اقتصاد اسلامى قلم زده‏اند چنين پنداشته‏اند كه مالكيت بستر اصلى و خاستگاه اقتصاد اسلامى است.اينان معتقدند كه اسلام به گرايشهاى فطرى انسان ارج مى‏نهد و در راس اين گرايشها علاقه به مالكيت قرار دارد.و انسان براى بر آوردن اين نياز فطرى اشيا را به تملك خود در مى‏آورد. و بالاخره اينان با اين اعتقاد نتيجه مى‏گيرند:مالكيت ركن اصلى نظام اقتصاد اسلامى است. پيش از آنكه‏- نبهانى:اقتصاد اسلامى،ص 58 وهمچنين شهيد صدر كتاب اقتصادنا295 - 298. ? درباره اركان و پايه‏هاى اقتصاد اسلامى سخن بگوييم ناگزيريم كه اين ديدگاه را با الهام از سخنان اميرالمومنين عليه‏السلام مورد نقد و بررسى قرار دهيم.
اول:نظريه مالكيت با اين اصل - كه مالكيت حقيقى از آن خداوند است و انسان وامدار و حافظ امانتى است كه خداوند به او سپرده است - همخوانى ندارد.خداوند مى‏فرمايد:
الم تعلم أن الله له ملك السماوات والارض‏

(آيا نميدانى كه مالكيت آسمانها و زمين از آن خداست)(و اتو هم من مال‏- بقره:107. ? الله الذى اتاكم)(به آنان از مال خداوند كه در اختيار شما قرار داده‏- نور:33. ? بپردازيد.)
پس مالكيت الهى همان مالكيت حقيقى است و مالكيت اعتبارى است.
وقتى مالكيت اعتبارى باشد نمى‏تواند مبناى مكتب اقتصادى اسلام قرار گيرد زيرا اين اشتباه است كه اقتصاد را بر پايه‏اى اعتبارى و غير واقعى استوار سازيم.
دوم:نظريه مالكيت، نظريه‏اى سرمايه دارى است و معتقدين به اين نظريه متاثر از انديشه و تفكر سرمايه دارى هستند كه مشتركات بسيارى كمى با نظام اقتصادى اسلام دارد.طرفداران اين ديدگاه آن را در واكنش نسبت به انديشه سوسياليستى كه در كشورهاى اسلامى حاكم بود و هر نوع مالكيتى را رد مى‏كرد مطرح كردند اگر چه اسلام مالكيت را به صورت محدود و اعتبارى به رسميت مى‏شناسد.ولى ما نمى‏توانيم آن را مبنايى براى اقتصاد قرار دهيم‏
سوم:اگر مالكيت را بپذيريم،بايد آزادى اقتصادى را هم قبول كنيم،بنابراين هر كس مالك باشد آزاد خواهد بود تا در مالش هر طور كه بخواهد تصرف كند و اين آغاز فرو افتادن در دام تفكر سرمايه دارى است؛ تفكرى كه مالكيت را اساس توزيع و آزادى را اساس مالكيت مى‏داند.
با اينكه اسلام آزادى مى‏بخشد و آن را محترم مى‏شمارد ولى براى آزادى حد و مرزى قائل است لذا راه اسلام از سرمايه دارى اساسا جدإ؛شّ مى‏شود.زيرا آزادى در سايه تفكر سرمايه دارى حد و مرزى نمى‏شناسد و حال آنكه اسلام آن را در محدوده احكام شرعى منحصر مى‏سازد.در اينجا بايد گفت كه اسلام به انسان حق تصرف در اموالش را داده است اما در چهار چوب يك سيستم فراگير.
چهارم:اگر مالكيت را شروع حركت انسان در جهان اقتصاد بدانيم با اصل خليفةاللهى كه اسلام براى انسان در نظر گرفته است سازگار نيست چه انسان جانشين و خليفه خداوند در زمين است و به عنوان امين و مسئول امانتى كه خداوند بر عهده‏اش گذاشته حركت مى‏كند؛ يعنى امانت بلاد و عباد در حاليكه مالكيت انگيزه تملك را در انسان بيشتر مى‏كند و در نتيجه - بر اساس منطق قرآن -بيشتر به انحراف كشيده مى‏شود:((ان الانسان ليطغى ان راه استغنى)).(انسان وقتى خود را بى نياز ببيند سركشى‏- نور:33. ? مى‏كند)؛ جز مومنان واقعى كه اندكند.
پنجم:نظريه مالكيت با كيفيتى كه ذكر كرديم با مجموعه ارزشها و انديشه‏ها و مفاهيم اسلامى سازگار نيست و با جنبه‏هاى ديگر زندگى نيز هماهنگى ندارد زندگى انسان صرفا وابسته به اقتصاد نيست زيرا داراى زندگى اجتماعى است مسئوليت هاى سياسى نيز در انتظار اوست.وقتى كه اسلام يك مجموعه واحدى است و اعضاى اين مجموعه به هم وابسته اند بسيار سخت است كه قبول كنيم انديشه بيگانه‏اى محور قسمت اعظمى از حيات اسلامى - كه حيات اقتصادى است - قرار مى گيرد.
ششم:اين نظريه از منطقى و تاريخى نيز درست نيست.زيرا وقتى كه قائل به مالكيت شويم،اين سوال مطرح مى‏شود كه چگونه مال در مالكيت انسان قرار گرفت؟آيا انسان به زور به آن دست يافت؟يا از نياكانش به ارث برد؟او چگونه بدان دست يافتند؟پس از نظر تاريخى نمى‏توانيم چيز روشنى از علل و انگيزه‏هاى مالكيت بگوييم؟اما از نظر منطقى مى‏توان گفت كه مالكيت در نتيجه كار بدست آمده است.اگر طرفداران نظريه مالكيت به اين نتيجه برسند در حقيقت اصل كار را به عنوان اساس مالكيت به رسميت شناخته‏اند.آيا داستان ما شبيه داستان تخم مرغ نيست كه كداميك پيش از ديگرى بوجود آمده است، آيا داستان مالكيت نيز، در اين نظريه آغازش نامعلوم است.
هفتم: اين ديدگاه با پيشرفت مطلوب اقتصادى هماهنگ نيست، زيرا مالكيت نمى‏تواند يك انگيزه قوى براى كار باشد، بلكه به عكس باعث مى‏شود كه انسان به تنبلى و بى‏تحركى روى آورد، چه بسيارى از صاحبان سرمايه تن به كار نمى‏دهند بلكه زندگيهايش را از راه سود سرمايه و اجاره اموال مى‏گذارند در حالى كه مسئوليت جهانى انسان، انگيزه‏اى بسيار قوى است كه روح نشاط و فعاليت را در او زنده مى‏كند تا از همه توانايهايش براى تحقق مسئوليتهاى بزرگى كه بر دوش دارد، استفاده كند مسئوليتهاى كه حد و مرزى نمى‏شناسد، زيرا كه مسئوليت در برابر همه جهان است هدف ما از نقد و بررسى نظريه مالكيت ارائه نظريه مسئوليت پذيرى از ديدگاه امام عليه‏السلام بود تا از طرفداران اين نظريه بخواهيم بر راه هدايتى كه امام عليه‏السلام ترسيم مى‏كنند قدم بگذارند امامى كه اهل زمانه‏اش او را درك نكردند ما نيز تا به امروز از درك كامل او عاجز مانديم.


next page

fehrest page

back page